از دیدگاه قرآن کریم اصل دین و حقیقت اسلام شناخت حقتعالی و دوری از هرگونه شرک است که محور اصلی تبلیغ همه پیامبران الهی(ص)را تشکیل میدهد.این کتاب مقدس برای شناخت مبدأ مطلق و حقیقت هستی و اهمیت وجودی انسان خرد او را با استدلات عقلی آشنا میسازد و به شناخت آیات الهی که در همه پدیدههای هستی و از آن جمله آیاتی که در نقش او متجلّی است،ارشاد میکند تا از مقام خودآگاهی و خدا آگاهی باز نماند و برای اینکه در شناخت پروردگار خویش دچار اشتباه نشود،او را از هرگونه اعتبارات و تشبیهات در شناخت حقتعالی بر حذر میدارد تا مبدأ مطلق را در قالب اندیشهاش محدود نسازد.
قرآن کریم ارتباط آدمی را به حقتعالی از یک سو،و وابستگی او را به عالم مادّه از سویدیگر مورد توجّه قرار میدهد؛از اینرو،گاه اعمال او را به مبدأ مطلق نسبت میدهد،تا خود را در اعمالش مستقل نپندارد و گاه اعمالش را به خود نسبت میدهد تا انسان مسئولیت خود را در انجام تکالیف الهی بشناسد و از بازگشت به مبدأ مطلق باز نماند.
این کتاب الهی وجود مطلق را به مقتضای ضرورت عقلی واحد دانسته و همه موجودات را شأنی از شؤون او و غیرمستقل در وجود معرفی میکند،تا آدمی باتوجه به عنایت الهی و بهرهمندی از صفات الهی به مقام خلیفة اللهی دست یابد.
فلاسفه بزرگ اسلامی با همه اعتبار و ارزشی که برای عقل آدمی از جهت شناخت حقایق قائلند،قلمرو شناخت عقل را محدود میدانند و در جهت دستیابی به عقاید ایمانی درست،هدایت قرآنی را از هدایت عقلی برتر میشمارند؛که در این خصوص به سخنان ابنسینا و شیخ اشراق و صدرالمتألهین استناد شده است.
*** اسلام در لغت به معنی تسلیم شدن و پذیرفتن است1.در فرهنگ قرآنی،اسلام دین توحیدی است.در قرآن مجید دربارهء ابراهیم خلیل(ع)آمده است:
«ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین»
(آل عمران/67)و در آیه دیگری از زبان آن حضرت آمده است:
«انی وجّهت وجهی للّذی فطر السموات و الارض حنیفا مسلما و ما أنا من المشرکین.»
(انعام/79)
از این آیات و برخی آیات دیگر،چنین فهمیده میشود که اصل دین الهی،شناخت حقتعالی و اعتقاد به یکتایی حضرت حق و دوری از هرگونه شرک میباشد و این شناخت است که محور اصلی تبلیغ همه انبیای الهی بوده است2.
در بعضی آیات،کلمه اسلام ظاهرا بر دین و آیینی اطلاق شده است که از جانب حق تعالی و به وسیله حضرت ختمی مرتبت،محمّد بن عبد الله(ص)به جهانیان ابلاغ شده است؛همانگونه که حقتعالی میفرماید:
«ان الدین عند الله الاسلام»
3(آل عمران/19)؛
«من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین»
(آل عمران/85)و نیز پس از واقعه غدیر خم،خطاب به امّت اسلامی فرموده است:
«الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.»
(مائده/3)که پس از گذشت اندک زمانی از ظهور اسلام، کلمه«اسلام»،به صورت حقیقت شرعیه،بدون قرینه به همین معنی به کار میرفت.
در این آیین مقدس،همه عقاید ایمانی و آموزشهای اخلاقی و رفتاری باید درمرحله نخست براساس تعلیمات قرآنی استوار باشد؛چون قرآن کتاب هدایت است و با بهترین و استوارترین روش راهنمای آدمی است4.
در احادیث روایت شده از پیامبر اکرم(ص)و ائمه معصومین،به تعلیمات قرآنی و پیروی از آن تاکید شده است5.
قرآن کریم دربارهء وجود حقتعالی و صفاتش،و نیز دربارهء حقایق جهان نامحسوس،و همچنین دربارهء اهمیّت وجودی انسان،سخن گفته و عقل او را برای آگاهی به این حقایق-در مقام ارشاد و تنبیه-مخاطب قرار داده و او را فراخوانده است تا حقایق را آن گونه که هست،پیشاز آنکه در قالبهای احساسات و تعصّبات نسنجیده و پندارگرایانه شکل گیرد،دریابد.
این کتاب مقدس،علاوه بر توجّه دادن انسان به شناخت خود و رسیدن به خودآگاهی،خرد او را با استدلالات عقلی آشنا میسازد و توجه او را به نظام طبیعت برمیانگیزد،تا از آثار مشهود،مبدأ هستی را بشناسد و به آن ایمان آورد6.در قرآن کریم از مبدأ هستی بهعنوان وجود مطلق یاد میشود،مبدأئی که دارای قدرت،علم، اراده و دیگر صفات کمال،به نحو مطلق و بینهایت است،که موجودات را به قدرت خویش آفریده و به حکمت خویش نظام بخشیده است و عنایت و رحمت او در همهحال شامل همه آنها است7.
در میان آفریدههای حقتعالی،قرآن برای انسان اهمّیتی خاص و مرتبهای والا قائل است؛چه،آدمی از جهتی دارای صفات مادی و از جهتی دارای صفاتی معنوی است که تجلّی صفات الهی به شمار میآید و در حقیقت حلقه اتصال بین عالم مادی و عالم لا هوت،یعنی واسطه بین عالم محدود و مبدأ مطلق است8.ازاینرو قرآن برای توجه انسان به این مرتبه والای خویش،او را به آیات الهی که در نفس او متجلی است ارشاد میکند و بازگشت او را به مبدأ آفرینش مورد توجه قرار میدهد و از توجه به مادیات صرف و امیال وابسته به آن او را نهی میکند تا از ارتباط خویش با مبدأ مطلق غافل نباشد و از مقام خودآگاهی و خدا آگاهی باز نماند9.و برای آنکه انسان در شناخت آفریدگارخویش دچار اشتباه نشود،او را از هرگونه اعتبارات و تشبیهات در شناخت حقتعالی بر حذر میدارد تا صفات مبدأ مطلق را در قالبهای محدود اندیشهاش محدود نسازد10.
قرآن کریم ارتباط آدمی را به حقتعالی از یک سو و وابستگی او را به عالم ماده از سوی دیگر مورد توجه قرار میدهد،از اینرو گاه اعمال او را به خود او نسبت میدهد تا مسئولیت خود را دریابد و از سیر به سوی کمال و بازگشت به مبدأ مطلق باز نماند و گاه اعمالش را به مبدأ مطلق نسبت میدهد،تا خود را در اعمالش مستقل نپندارد؛چه، استقلال در فاعلیت،مستلزم استقلال در وجود است11.که آن اختصاص به ذات اقدس الهی دارد؛بنابراین تناقصی که در بعضی از آیات از جهت انتساب فعل گاه به انسان و گاه به خدای متعال به نظر میآید،ظاهری است و به علت اختلاف در جهت نسبت،تناقصی در بین نیست،نه جبر مطلق است آن گونه که فرقه مجبره و از آن جمله اشاعره پنداشتند،نه تفویض مطلق آن گونه که معتزله استنباط کردهاند،
«بل امر بین الامرین»؛
زیرا انسان با آنکه قادر و مرید است،در هیچحال از قلمرو سلطنت و ملکوت الهی خارج نیست و بهرهاش از وجود،بر اثر تعقلی است که وجود محدود او به مبدأ مطلق دارد12
باری قرآن کریم روحـ آدمی را متوجه وجود مطلق میکند که خالق همه اشیاء است و هرگونه که بخواهد،به مقتضای عنایت و رحمت خویش،در آنها تصرف میکند،به نحوی که جای هیچ پرسشی نیست13.زیرا وجود مطلق،فوق همه موجودات است و از او جز خیر افاضه نمیشود،و برای موجود مقیّد امکان سنجش آنچه از موجود مطلق پدید میآید،وجود ندارد،زیرا آنچه آدمی آن را خیر یا شر میپندارد،از وجهه نظر محدود او است14.بنابراین،نسبی و اعتباری است و نمیتواند برای سنجش افعال وجود مطلق مقیاسی درست باشد15.
قرآن کریم وجود مطلق را به مقتضای ضرورت عقلیه،واحد،و همه موجودات را شأنی از شئون او و غیرمستقل در وجود میداند؛بنابراین،آنچه برای آدمی لازم است این است که باتوجه به آنچه حقتعالی به او عنایت کرده است،با سعی و عمل خویش بهرهای از صفات الهی را در خود به وجود آورد و مقام والای خویش را که همان مقام خلیفة اللهی است،بازیابد.
قرآن مجید از انسان مطلق و موهومی که وجود خارجی ندارد،سخن نمیگوید، بلکه از انسانی سخن میگوید که از جهت وجود مادی خویش محدود و مقیّد به بسیاری از اعتبارات نسبی است،ولی با این حال،او را به اهمیّت نفسش که نفخهای الهی است و حقیقت انسان است،متوجه میسازد تا باتوجه به ارتباط خویش با مبدأ مطلق،خود را از دام غرور برهاند و با دل آگاهی به پروردگار کریم ایمان بیاورد.
قرآن کریم دربارهء وجود مطلق و صفاتش،و دربارهء روز رستاخیز عمومی و بازگشت همه کائنات به آن مبدأ مطلق،و دربارهء روح و حقیقت آدمی غایت زندگی بشر،سعادت و شقاوت حقیقی،خیروشر،و همچنین دربارهء جبر و اختیار مسائلی را مطرح و مورد بررسی قرار میدهد که بخشهای مهمّی از مسائل اعتقادی و عقاید ایمانی است.ازاینرو برای دستیابی به عقاید راستین اسلامی،باید از آموزشهای قرآنی که بیان آن،در همه موارد،حکمت محض و تفصیلی از جانب خدای حکیم است بهره گرفت16.البته بهرهگیری از وحی الهی بدون بینش عقلی امکان ندارد و همانگونه که در احادیث آمده است،عقل نیز حجّتی از جانب حقتعالی است17.ولی نبایدچنین پنداشت که عقل آدمی توان شناخت همه حقایق دینی را دارد؛زیرا بسیاری از عقاید ایمانی در قلمرو شناخت آدمی قرار ندارد و همانگونه که حقتعالی فرموده است،به آدمی شناخت اندکی عطا شده است18.و آدمیان معمولا از ظاهر جهان آگاهی دارند و از باطن امور که حقایق نهفتهای است،آگاهی ندارد19.
باری آنچه در شناخت عقاید ایمانی باید مورد توجه باشد،وحی الهی است و عقل نیز،در کنار آن،حجّت و وسیله دیگری برای شناخت عقاید دینی است،اما نباید عقل را بر وحی مقدم دانست و شناخت دینی را شناخت عقلی محض پنداشت و به تأویلات و تفسیرهایی دربارهء آیات قرآنی بر مبنای عقل پرداخت؛زیرا مسائلی دربارهء عالم غیب و روز رستاخیز عمومی وجود دارد که با عقل آدمی قابل شناخت و سنجش نیست.
ابن خلدون که از اشاعره است،قلمرو عقاید ایمان را گستردهتر از قلمرو شناخت عقلی میداند،ولی درستی احکام عقل را نیز انکار نمیکند.وی میگوید:با عقل نمیتوان مسائل توحید و صفات حقتعالی و آخرت را شناخت،همانگونه که با ترازویی که با آن زر میسنجند نمیتوان کوه را سنجید؛و این از آن جهت نیست که ترازو در سنجش خود دقیق نیست،بلکه از آن جهت است که توان سنجش آن محدود است.عقل نیز از جهت حدّ وجودی خود در شناخت حقایق محدود است و توان احاطه و شناخت ذات حقتعالی و صفات او را ندارد20.
فلاسفه اسلامی نیز با همه اعتبار و ارزشی که برای جهت کشف حقیقت قائل بودند،قلمرو شناخت عقلی را بسیار محدود دانستند و از تأویل آیات قرآنی بر مبنای عقل در جهت رسیدن به عقاید ایمانی خودداری کردند.ابن سینا در فصل هفتم از مقاله نهم کتاب شفا دربارهء حشر جسمانی میگوید:«برای عقل راهی در جهت اثبات آن وجود ندارد و تنها از راه شرع اثبات است.»که دربارهء پاداش و کیفر جسمانی در روز قیامت،به تفصیل به بیان آن پرداخته است.ابن سینا پذیرفتن حشر جسمانی را مطابق آنچه در قرآن و حدیث آمده است،(ابن سینا،شفا،ص 423)
شیخ شهاب الدین سهروردی نیز معتقد است که هر عقیدهای که قرآن و سنت بر درستی آن گواه نباشد،باطل،بیهوده و بیارزش خواهد بود:
کسی که به ریسمان خدا(قرآن مجید)تمسک نجوید،گمراه میشود،و در ته چاه پندار
باطل سرنگون میگردد.آیا نمیدانی همانگونه که خلایق قادر به ایجاد تو نبودهاند،
قدرت ارشاد و هدایت تو را نیز ندارد،بلکه هدایتگر تو آن خدایی است که هستیبخش
و هدایتگر همه موجودات است.قدرت او به تو هستی بخشید و سخن او(قرآن)تو را راهنما و راهگشای است.(سهروردی،ص 82)
ملاصدرا در مقدّمه اسفار از اینکه عمری را در راه فراگیری آرای فلسفهپردازان عقلگرای و متکلّمان جدل پیشه گذارنده است اظهار پشیمانی میکند و آن را گناهی بزرگ میشمرد که از جهت آن طلب آمرزش میکند.(ملاصدرا،اسفار،ص11)وی پس از بیان عقیدهء خود دربارهء فلسفهپردازان عقلگرای و متکلمان جدل پیشه میگوید: زمام عمر خود را به خدای منّان وا میگذاریم و به پیروی از فرمان خدا به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است،ایمان میآوریم و در مقام تحلیل عقلی برنمیآییم،بلکه از هدایت او پیروی میکنیم و از او به آنچه فرمان داده است فرمان میبریم و از آنچه ما را بازداشته است خود را باز میداریم همانگونه که حقتعالی فرموده است:
«ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»
(ملاصدرا،اسفار،ص 11 و 12)
و در مقدمه مظاهر الالهیه میگوید:
ای همراهان مجاهد و ای برادران مومن،حکمت همان معرفت ذات حق و اول مرتبه وجود و شناخت صفات و افعال او و شناخت نفس آدمی و سعادت و شقاوت او است
اینگونه شناخت،موجب تماشای جمال احدی و کامیابی به شهود سرمدی است.
مراد از حکمت،همان حکمت مشهود نزد فلسفهپردازان و دلبستگان به فلسفه مجازی نیست که به دامان بحثهای گفتاری چنگ زدهاند بلکه مراد از آن،حکمتی است که نفس آدمی به سبب آن به ملأ اعلی و بالاترین غایت دست مییابد،و این حکمت عنایتی ربانی و بخششی الهی است؛زیرا حکمت از جانب حقتعالی است؛همانگونه که خود فرموده است:
«یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا.»
(ملاصدرا، مظاهر الالهیه،ص 7 و 8)
ملاصدرا در اجوبة المسائل میگوید:«من در تمام روی زمین کسی را نیافتم که از تحقیق در مسأله معاد و بازگشت نفوس آدمی،آگاهی و خبری یافته باشد.»(ملاصدرا، اجوبة المسائل،ص 44)؛و همچنین«در خزانه سیم و زر اندیشه حکما و جواهر اسرار آنان به زر خالصی از اندیشه و معرفعت برخورد نکردهام که برطرفکنندهء نیاز در حل مسائل یاد شده باشد،بلکه اکثر آنان از گمان پیروی کردند؛و گمان به هیچوجه موجب بینیازی از حق نمیگردد:
«انّ الظّنّ لا یغنی من الحق شیئا.»
من مدت زیادی بر این حالت بودم،تا آنکه رجوع کردم به کتاب خدا و در آیات آن اندیشه کافی به کار بردم و در دریای معانی و اسرار آن فرو رفتم تا به جواهر درخشان آن دست یافتم و در دستیابی به آن گوهر به نگریستن به ساحل آن بسنده نکردم،و در نتیجه به حمد و سپاس خدای متعال به نوری دست یافتم که بتوان در تاریکیهای طبیعت به حق راه یافت،تا موجب شفای بیماری جهل دلها گردد و از عذاب قبر برهاند.من با این ژرفنگری در اسرار قرآن،از علم معاد و نشئه آخرت به اسراری از گنجینههای معرفت دست یافتم که به ارزش آن جز علام الغیوب آگاه نیست.سرانجام به این حقیقت آگاهی یافتم که در روی زمین هیچ نوری جز نور نبوّت نیست که بتوان بدان روشنایی یافت.پس پروردگار مرا هدایت کرد به آنچه که به سبب آن از همه اندیشهها و عقاید حکمای پیشین و متکلّمان باز پسین بینیازی یافتم.سپاس خدای را که ما را بدان هدایت کرد و اگر خدای متعال ما را بدان هدایت نمیکرد،هرگز هدایت نمییافتیم.(ملاصدرا،اجوبة المسائل،ص 44 و 45)
قرآن مجید.
بیضاوی،قاضی.اسرار التأویل و انوار التنزیل.چاپ سنگی.
نهج الفصاحه(مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(ص)).مترجم و فراهم آورنده ابو القاسم پاینده.تهران: جاویدان،1360.
کلینی،محمد بن یعقوب.اصول کافی،ج 1.ترجمه جواد مصطفوی.تهران:مکتب الاسلامیه،[بی تا.]
ابن خلدون،عبد الرحمن.مقدمه ابن خلدون.بغداد:مکتبه بغداد،بی تا.
ابن سینا.شفاء الهیات.تهران:ناصر خسرو.1354.
ملاصدرا(محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی).اسفار الاربعه.دار المعارف الاسلامیه.
مظاهر الالهیه.تصحیح آیت الله سید محمد خامنهای.تهران:انتشارات بنیاد صدرا. اجوبة المسائل.تصحیح دکتر عبد الله شکیبا.تهران:انتشارات
بنیاد صدرا،1378.
سهروردی.کلمه التصوف.به تصحیح نجفقلی حبیبی.تهران:انجمن فلسفه.1356.
(*)عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی
(1). «له اسلم من فی السّموات و الارض»
(آل عمران/83)؛
«قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم.»
(حجرات/14)
(2). «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الّذی اوحینا الیک و ما وصّینا به ابراهیم و موسی وعیسی أن أقیموا الدین و لا تتفرّقوا فیه کبر علی المشرکین م اتدعوهم الیه.»
(شوری/12)
(3). «ای لا دین مرضی عند الله سوی الاسلام و هو التّوحید و التّدرّع بالشرع الّذی جاء به محمد.»
(بیضاوی،ص)؛و در نهج الفصاحه آمده است:
«الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.»
(نهج الفصاحه،ص 123،حدیث 1056)
(4). «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین»
(بقره/2)؛
«انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم»
(اسراء/9)
(5). «علیکم باالقرآن فاتّخذوه اماما و قائدا فانّه کلام ربّ العالمین الذی هو منه و الیه یعود...»
(نهج الفصاحه،حدیث شماره 1979)
(6). «انّ فی خلق السّموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التّی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما أنزل اللّه من السماء من مآء فأحیا به الارض بعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّه و تصریف الرّیاح و السّحاب المسخّر بین السّماء و الارض لا یات لقوم یعقلون»
(بقره/164)؛
«سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی أنفسهم حتّی یتبیّن لهم انّه الحقّ أولم یکف بربّک انّه علی کلّ شیء شهید»
(فصلت/53)؛
«و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم أفلا یبصرون.»
(ذاریات/21)
(7). هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم»
(حدید/3)؛
«أینما تولوّا فثّم وجه الله»
(بقره/109)؛
«کتب ربّکم علی نفسه الرّحمة»
(انعام/12)
(8). «اذ قال ربّک للملائکة انّی جاعل فی الارض خلیفة»
(بقره/28)
(9). «و لا تکونوا کالذّین نسوا اللّه فأنفسهم أنفسهم»
(حشر/19)
(10). «فسبحان ربّ العرش عمّا یصفون»
(انبیاء/21)؛
«فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شیء»
(یس/83)؛
«لیس کمثله شیء»
(شوری/9)
(11). «قل کلّ من عند الله فما لهولاء القوم یکادون یفقهون حدیثا»
(نساء/78)؛
«و ما تشاءون الا ان یشاء الله»
(انسان/30)؛
«ید اللّه فوق أیدیهم»
(فتح/10)
(12). «یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی اللّه و الله هو الغنیّ الحمید ان یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید»
(فاطر/15)؛
«من یبخل فأنّما یبخل عن نفسه و الله الغنیّ و أنتم الفقراء »
(محمد/47)؛
«ما أغنی عنکم من اللّه من شیء»
(یوسف/68)؛
«له ما فی السّموات و ما فی الارض و انّ اللّه لهو الغنیّ الحمید»
(حج/64)؛
«قل انّ الفضل بید اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم»
(لقمان/26)؛
«انّ الفضل بید اللّه یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم»
(حدید/29)؛
«بیدک الخیر انّک علی کلّ شیء قدیر»
(آل عمران/26)؛
«ید الله فوق أیدیهم»
(الفتح/10)
(13). «لا یسأل عمّا یفعل و هم یسألون»
(انبیاء/23)
(14). «عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی أن تحبّوا شیئا و هو شرّ لکم و الله یعلم و أنتم لا تعلمون»
(بقره/216)
(15). «عسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا.»
(نساء/19)
(16). «کتاب احکمت آیاته ثمّ فصّلت من لّدن حکیم خبیر.»
(هود/1)
(17). «ان الله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظلهرة فهی الرّسل و الانبیاء و الائمّة و امّا الباطنة فالعقول.»
(اصول کافی،جلد 1،ص 119-حدیثی از موسی بن جعفر)
(18). «ما أویتم من العلم الا قلیلا.»
(اسراء/85)
(19). «یعلمون ظاهرا من الحیوة الدّنیا و هم عن الاخرة هم غافلون.»
(روم/7)
(20). «العقل میزان صحیح فأحکامه یقینیة لا کذب فیها غیر انّک لا تطمع أن تزن به امور التوحید و الاخرة و النبوة و حقایق الصفات الالهیة و کل ماوراء طوره فانّ ذلک طمع فی محال و مثال ذلک رجل رأی المیزان الّذی یوزن به الذّهب فطمع أن یزن به الجبال.»
(ابن خلدون،ص 460)
(21).در اینجا لازم است عین عبارت ابن سینا که بر ایمان راستین و اعتقاد و ارادتش به حضرت ختمی مرتبت(ص)دلالت دارد،نقل شود تا روشن شود که تکفیر بزرگانی چون ابن سینا دور از انصاف بوده است:
«یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من الشرع و لا سبیل الی اثباته الا من طریق الشریعة و تصدیق خبر النبوة...قد بسطت الشریعة الحقة التی أتانا بها نبیّنا و سیّدنا و مولانا محمد صلی الله علیه و علی آله حال السعدة و الشقاوة التی بحسب البدن.»